راهکار شناخت موانع فهم حدیث

بسم الله الرحمن الرحیم

موانع فهم حدیث غالبا مخفی بوده لذا ارائه راهکار برای شناخت آنها ضروری می نماید. ما در ضمن بیان موانع به برخی راه حل ها که مربوط به یک مانع خاص می شد اشاراتی نموده ایم اما یک سلسله شاخص های عمومی و کلی هم وجود دارد که احادیث در پرتو آنها بررسی می گردد که در ذیل به مهمترین آنها اشاره می شود:
۱-۵ عدم مخالفت حدیث با قرآن:
از آنجاییکه قرآن مقام وحی و معجزه ماندگار پیامبر گرامی اسلام(ص) است که از هرگونه تحریف مصون مانده است لذا روشن و بدیهی است احادیثی که در تضاد با کلام وحی و آیات قرآن باشند پذیرفتن نبوده و مردود می باشند.
روایات زیادی از امامان معصوم(ع) به ما رسیده است که به ما دستور داده اند احادیث را بر قرآن عرضه کنیم که به این روایات اخبار عرض اطلاق می شود از باب نمونه امام صادق(ع) می فرمایند: «خَطَبَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِمِنى‏، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، مَا جَاءَكُمْ عَنِّي يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ، فَأَنَا قُلْتُهُ، وَ مَا جَاءَكُمْ يُخَالِفُ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏، فَلَمْ أَقُلْه».
همچنین ایشان در جای دیگر می فرماید: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏: إِنَّ عَلى‏ كُلِّ حَقٍّ حَقِيقَةً، وَ عَلى‏ كُلِّ صَوَابٍ نُوراً، فَمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ فَخُذُوهُ، وَ مَا خَالَفَ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ فَدَعُوه‏».
به عنوان مثال خبر «دفن البنات من المکرمات» را نمی توان پذیرفت چون با نص صریح آیات قرآن مانند «و اذا الموؤدة سئلت» در تضاد است. یا روایتی که دلالت می کند بر جسمانی بودن خداوند متعال مانند «رایت ربی علی جمل احمر علیه إزار» با آیاتی مانند «لیس کمثله شیئ» و «لاتدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» رد می گردد.
همچنین حضرت زهرا (ع) این حدیث منقول از ابوبکر را که پیامبر (ص) فرمود: «نحن معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة» به دلیل مخالفتش با این آیه شریفه «و ورث سلیمان داوود» مردود دانسته است.
در اینکه مراد از مخالفت با قرآن در روایات چیست؟ بین اصولیین اختلاف است عده ای از متاخرین مراد از اخبار عرض را مخالفت با نص صریح آیه ای از آیات قرآن معنا نموده اند بدین شیوه که خبر را بر آیه ای عرضه می دارند اگر بین آن دو نسبت تباین یا عموم و خصوص من وجه برقرار بود خبر را به کناری می نهند اما اگر بین آنها نسبت تساوی یا عموم و خصوص مطلق برقرار بود به خبر عمل می کنند. اما برخی معتقدند منظور از اخبار عرض اینست که خبر نباید با روح قرآن و قواعد عام مستفاد از قرآن و سنت در تعارض باشد. به عنوان مثال اگر از ظاهر خبری جبرگرایی فهمیده می شود چون این مطلب با روح حاکم بر قرآن و سنت که امر بین الامرین است در تعارض است لذا چنین خبری کنار گذاشته می شود هرچند مشخصا با آیه ای خاص در تضاد نیست.
همچنین در اینکه تخصیص عموم آیه در زمره مخالفت با قرآن است یا خیر؟ بین اصولیین اختلاف است. برخی قائل به عدم جواز چنین تخصیصی شده اند خصوصا اگر خبر واحد باشد و برخی هم تخصیص را بیان و تفسیر آیه دانسته و نه مخالفت با قرآن، لذا قائل به جواز آن گردیده اند.
۲-۵ عدم مخالفت روایات با سنت قطعی و یا ضروریات دین و مذهب:
سخن منسوب به معصوم(ع) باید با نقل های مسلمی که از آنان به ما رسیده ارزیابی گردد لذا عرضه حدیث به سنت قطعی می تواند به عنوان شاخصی برای صحت و سقم روایت مطرح گردد. امام رضا(ع) می فرماید: «فَلَا تَقْبَلُوا عَلَيْنَا خِلَافَ الْقُرْآنِ فَإِنَّا إِنْ تَحَدَّثْنَا حَدَّثْنَا بِمُوَافَقَةِ الْقُرْآنِ وَ مُوَافَقَةِ السُّنَّةِ إِنَّا عَنِ اللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِهِ نُحَدِّثُ وَ لَا نَقُولُ قَالَ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ فَيَتَنَاقَضُ كَلَامُنَا إِنَّ كَلَامَ آخِرِنَا مِثْلُ كَلَامِ أَوَّلِنَا وَ كَلَامَ أَوَّلِنَا مِصْدَاقٌ لِكَلَامِ آخِرِنَا وَ إِذَا أَتَاكُمْ مَنْ يُحَدِّثُكُمْ بِخِلَافِ ذَلِكَ فَرُدُّوهُ عَلَيْهِ وَ قُولُوا أَنْتَ أَعْلَمُ وَ مَا جِئْتَ بِهِ فَإِنَّ مَعَ كُلِّ قَوْلٍ مِنَّا حَقِيقَةً وَ عَلَيْهِ نُورٌ فَمَا لَا حَقِيقَةَ مَعَهُ وَ لَا نُورَ عَلَيْهِ فَذَلِكَ قَوْلُ الشَّيْطَانِ.»
از باب مثال شیخ طوسی روایتی را که مضمونش این است که پس از یک سال از شیر نوشیدن طفل حرمت می آید را به دلیل مخالفتش با احادیث دیگر رد می کند.
یا در روایتی تعداد آیات قرآن ۱۷ هزار آیه بیان گردیده که لازمه پذیرش این روایت، اعتقاد به تحریف قرآن است چنان که برخی از علماء شیعه از این روایت چنین برداشتی نموده اند. اما چنان که در الوافی آمده است و علامه شعرانی هم بدان اشاره نموده است در روایت (سبعة آلاف آیة) ذکر گردیده و متاسفانه به واسطه اشتباهات نساخ به (سبعة عشر الف آیة) تحریف شده است.
۳-۵ عدم مخالفت حدیث با عقل:
واژه عقل در علوم گوناگون بکار رفته و هر کسی از منظر خویش تعریفی ارائه نموده است و اما در تعریف روایی آمده است که: «أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا: رَفَعَهُ إِلَى‏ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ‏: قُلْتُ لَهُ: مَا الْعَقْلُ؟ قَالَ: «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمنُ، وَ اكْتُسِبَ بِهِ الْجِنَان‏».
علامه طباطبایی می فرمایند: منظور از عقل قوه ای است که انسان به واسطه آن بین خیر و شر و حق و باطل تمایز قائل می شود.
اما در اصطلاح اصولیون هر حکم قطعی عقلی که به کمک آن می توان به حکمی شرعی رسید را دلیلی عقلی می نامند.
فقهاء و اصولیون گاهی از عقل به عنوان ابزاری برای استنباط احکام بهره گرفته و با این ابزار به سراغ منابع فقه یعنی کتاب و سنت و اجماع می روند. تعارض بین روایات را حل می کنند. دلیل عام را بواسطه دلیل خاص تخصیص می زنند. مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و… را باز شناسی می نمایند. گاهی هم از عقل به عنوان منبعی مستقل و مجزا در کنار منابع دیگر فقه و به عنوان دلیل چهارم برای استنباط احکام شرعی استفاده می کنند. عقل در این کاربرد در علم اصول به عنوان دلیل عقلی و ملازمات عقلیه اسم گذاری می گردد. فقهاء و اصولیون در مورد این کاربرد عقل در استنباط احکام، نظر واحدی نداشته و برخی معتقد به این کاربرد عقل و برخی هم منکر آن هستند تعبیر مشهور در بین اصولیون این عبارت است که: «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع». مشهور اصولیون این قاعده را پذیرفته اما اکثر اخباریون و برخی از اصولیون آن را نپذیرفته اند.
اصولیون دلیل عقلی یا ملازمات عقلیه را به دو دسته مستقلات و غیر مستقلات عقلیه تقسیم بندی نموده اند. هرگاه عقل حکمی شرعی را به شکل مستقل و بدون کمک نقل درک کند به آن مستقلات عقلیه می گویند. مانند حسن عدل و قبح ظلم و یا قبح عقاب بلابیان و هرگاه عقل در یافتن حکمی شرعی از مقدماتی غیر عقلی بهره گیرد و برای چینش استدلال خود از اموری مانند دین و حس استفاده نماید به آن غیر مستقلات عقلیه می گویند. مانند مقدمه واجب، دلالت نهی بر فساد، مسئله ضد، اجتماع امر و نهی و بحث اجزاء
از آنجائیکه قرآن و روایات در موارد متعددی ما را به تعقل و تدبر فرا خوانده اند و به ما دستور می دهند که از عقل پیروی نماییم اگر بین عقل و شرع در مواردی تعارض و تناقض ظاهری وجود داشت در می یابیم که این تعارضات واقعی و حقیقی نیست چه اینکه در آن صورت این همه توصیه های قرآنی و روایی بی معنا بود.
شیخ انصاری با نقل برخی از سخنان اخباریون در تعارض قطع حاصل از نقل و عقل، فرض تعارض بین عقل قطعی و نقل یقینی را مردود می شمارد. ایشان در این زمینه می فرماید: «فليت شعري! إذا فرض حكم العقل على وجه‏ القطع‏ بشي‏ء، كيف يجوز حصول القطع أو الظنّ من الدليل النقلي على خلافه؟ و كذا لو فرض حصول القطع من الدليل النقلي، كيف يجوز حكم العقل بخلافه على وجه‏ القطع‏؟».
عقل حجت باطنی و معصوم(ع) حجت ظاهری بوده و حجت، کاشف از واقع است و تعارض بین دو حجت، بی معنا و غیر قابل تصور می باشد. امام صادق(ع) می فرماید: «حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ النَّبِيُّ، وَ الْحُجَّةُ فِيمَا بَيْنَ الْعِبَادِ وَ بَيْنَ اللَّهِ‏ الْعَقْلُ‏».
خداوند متعال عقل را بهترین موهبت الهی دانسته که به واسطه آن عقاب می کند یا پاداش می دهد. امام باقر (ع) می فرماید: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ‏ اسْتَنْطَقَهُ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَقْبِلْ، فَأَقْبَلَ، ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَدْبِرْ، فَأَدْبَرَ، ثُمَّ قَالَ: وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقَاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ، وَ لَا أَكْمَلْتُكَ إِلَّا فِي مَنْ أُحِبُ‏، أَمَا إِنِّي إِيَّاكَ آمُرُ وَ إِيَّاكَ أَنْهى‏، وَ إِيَّاكَ أُثِيبُ وَ إِيَّاكَ أُعَاقِب‏».
لذا تعارض چنین عقلی با نقل امکان پذیر نیست اما در صورتی که یکی از طرفین از عقل و نقل، قطعی و دیگری ظنی بود طبیعتا یقین بر ظن، مقدم می گردد.
از آنچه گفتیم روشن گردید که در صورتی که حدیثی با احکام قطعی عقل در تناقض باشد در صورت امکان حدیث را به معنایی موافق با احکام عقل معنا نموده و در صورت عدم امکان، حدیث را کنار می گذاریم. البته روشن است که برخی از مفاهیم دینی فوق طور عقل هستند و این سخن شامل آنها نمی شود.
از باب نمونه حدیث «ان المیت لیعذب ببکاء الحی علیه» که دستاویز وهابیت برای بی احترامی به قبور قرار گرفته اولا با عقل مخالف است. ثانیا با آیاتی مانند «ولاتزر وازرة وزر اخری» در تضاد است. ثالثا سیر صدور حدیث مغفول واقع شده است زیرا بر فرض صحت سند، بنابر نقل سید بن طاووس روایت اینگونه است: «رَوَاهُ الْحُمَيْدِيُّ فِي الْجَمْعِ بَيْنَ الصَّحِيحَيْنِ فِي الْحَدِيثِ الْخَامِسِ وَ السِّتِّينَ بَعْدَ الْمِائَةِ مِنْ مُسْنَدِ عَائِشَةَ مِنَ الْمُتَّفَقِ عَلَيْهِ عَنْ عَمْرَةَ أَنَّهَا سَمِعَتْ عَائِشَةَ وَ ذَكَرَ لَهَا أَنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ يَقُولُ إِنَّ الْمَيِّتَ‏ لَيُعَذَّبُ‏ بِبُكَاءِ الْحَيِّ فَقَالَتْ عَائِشَةُ يَغْفِرُ اللَّهُ لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَمَا إِنَّهُ لَمْ يَكْذِبْ وَ لَكِنَّهُ نَسِيَ أَوْ أَخْطَأَ إِنَّمَا مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلَى يَهُودِيَّةٍ يُبْكَى عَلَيْهَا فَقَالَ إِنَّهُمْ لَيَبْكُونَ عَلَيْهَا وَ إِنَّهَا لَتُعَذَّبُ فِي قَبْرِهَا».
و همچنین است حال حدیث سهوالنبی زیرا خلاف حکم عقل بوده و نمی توان آن را پذیرفت. و همین طور جسمانی بودن خداوند متعال که در کتب اهل سنت فراوان به چشم می خورد به خاطر مخالفت عقل با آن غیرقابل پذیرش است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

keyboard_arrow_up